Southland


سبزتر از بهشت: یادداشت های گشت و گذار یک ماهه در جزیره جنوبی زلاندنو ~ بهمن و اسفند 1386

دوستی به شوخی می گفت اگر کسی بپرسد نیوزلند کجاست می گویم زیر پونز! حالا که دوباره نقشه جهان روی دیوار را نگاه م کنم می بینم چندان هم بیراه نمی گفت. زلاندنو جنوب شرقی ترین کشور دنیاست اگر قاره آمریکا را غربی ترین بگیریم. آنطرف قاره آسیا و اقیانوسیه، دور از همه کشورها، درست زیر پونز! از دو جزیره شمالی و جنوبی تشکیل شده و کمتر از 300 سال از کشف آن توسط دریانوردان هلندی و انگلیسی می گذرد. من به مدت یکسال برای گذراندن یک دوره پژوهشی در این سرزمین رویایی بودم. در ماه مارس سال 2007 یک ماهی برای گشت و گذار راهی جزیره جنوبی شدم. این نوشته ها یادداشت های این سفر کوتاه است. 

ساعت 6 صبح بي‍ژن رهنما مرا از خانه خودش تا فرودگاه پروازهاي داخلي اوكلند مي رساند و ساعت 30/9 صبح باPacific BlueبهChristchurchمي پريم. حالا ديگر روياي سفر به جزيره جنوبي نيوزلند برايم تحقق يافته. سرزمين هاي كوهستاني و قله هاي پربرف را كه از پنجره هواپيما ديده مي شود نشان از تفاوت جغرافيايي اين بخش از كشور با جزيره شمالي دارد كه بيشتر پوشيده از جنگل و چمنزار است. مشغول مطالعه يLonely planetهستم كه ازtobiasقرض گرفته ام. 

Christchurch، عجيب مرا به ياد سفر به اروپا مي اندازد. از سنگفرش خيابان ها تا ترامواي شهري و حتي قيافه آدم ها شباعت زيادي با آلمان، هلند و انگلستان دارد. كليساي بزرگي كه درCathedral squareوجود دارد علت نامگذاري اين شهر است و البته شهري به همين نام هم در انگليس وجود دارد. در يكHostelجا مي گيرم كه نشاني آن را درtravelbug.co.nzديده ام و از قبل جا رزرو كرده ام. قبل از آن ماشيني كه سفارش داده ام تحويل مي گيرم يك سوزوكي مدل 97 كه ظاهرش تر و تميز است و اميدوارم مرا اسير نكند. با دوست اندونزيايي كه در اتاق پيدا مي كنم سري بهBotany Garlenمي زنيم و دوري در مركز شهر. Christ churchبا هواي ابريش بسيار كسالت آور است. حالا مي فهمم كه چراAucklandاين قدر طرفدار دارد. سري بهPak n Save می زنم و خريد مفصلي مي كنم. تقريبا هر چيزي كه نياز دارم در طول اين يك ماه.

شهر را در ساعت 1 ترك مي كنم و عازمTimaruمي شوم. براي شب ماندن داشتن يك چادر و كيسه ي خواب كافي است يكي ازholiday parkها را درTimaruپيدا مي كنم و 15 دلار مي دهم. جاي تر و تميزي است و امكاناتش خوب است الان كه اين ها را مي نويسم در اتاق تلويزيونش نشسته ام و تا دقايقي ديگر عازمdunedin هستم.

رسيدن بهDunedinچندان هم ساده نيست من هم براي اين سفر عجله اي ندارم بين راه متوجه مي شوم كهcampsiteهاي اطراف شهر به مراتب ارزان تر هستند. كسي آنجا نيست و از مسافران خواسته شده پول خود را درون يك صندوق بيندازند. درست چند كيلومتر بعد ازTimuraوارديكي از آن ها مي شوم. 5 دلار براي اقامت در چادر، آشپزخانه، حمام گرم و دستشويي و حتي سالن تلوزيون، ؟؟؟ است اما من راه مي افتم. تا درOamaruجايي براي خوابيدن پيدا كنم. در اين شهر براي ديدن پنگوئن ها بايد 15 دلار بدهي. من بين مسير پياده رويGeorge Parkرا مي پيمايم كه خيلي زيباست شب را در يكYuth Hostelمي گذرانم. با يك ژاپني آشنا مي شوم كه مي گويد در حال سفر بوده كه به يك آگهي كار در اين مسافرخانه بر مي خورد و همين جا مي ماند. موريس  هم از سوييس آمده و دو ماه تمام در نيوزلند گشت مي زند، سه دختر هم از استراليا آمده اند. ظهر روز بعد، پس از آن كهBotany Cardenمي روم و خوب ورزش مي كنم راهيDunedinمي شوم. مسيري كه حرف ندارد اين قدر زيباست كه نمي دانم چگونه توصيفش كنم. در سرتاسر مسير سمت چپ اقيانوس آرام جنوبي و سمت راست جنگل ها و مراتع پهناور و اغلب دست نخورده جلب توجه مي كند. بين راه درMoerakiتوقف مي كنم تا سنگ هاي كروي شكل را كه به طرز عجيبي در ساحل دريا آرام گرفته اند ببينم. عمر اين سنگ ها به ميليون ها سال مي رسد و من تاكنون نظير آن ها را هيچ جا نديده بودم. توقف بعديshag pointاست كه براي ديدن شيرهاي دريايي و پنگوئن ها (البته در غروب) بسيار مناسب است. هندوانه اي مي خورم و با شيرهاي دريايي كه در دماغه ي صخره اي آفتاب مي گيرند عكس مي گيرم.

خيلي دوست دارم باز هم بين راه توقف كنم اما براي آن كه زود بهDunedinبرسم گاز ماشين را مي گيرم و طرف هاي عصر به شهر بسيار ديدني و زيبايDunedinمي رسم. يك راست بهPeninsalaوOtagoمي روم. ساحل آرامي كه توريست ها به خود شهر ترجيحش مي دهند. اينجا يك پارك توريستي است كه من چادرم را در آن علم كرده ام و توي آشپزخانه آن مشغول نوشتن اين خاطرات هستم.

هشتم مارس در همين پارك مي مانم خوشبختانه هوا آفتابي است با دوست جديدي كه پيدا كردم به ساحل بسيار زيبايsandfly Bayمي رويم و شيرهاي دريايي را از فاصله خيلي نزديك مي بينيم و البته كمي هم مي ترسيم. توماس يك توريست حرفه اي است و خيلي سفر كرده و به گفته ي خودش در آلمان كار گرافيتي انجام مي دهد پس از گشت و گذار درPeninsulaبه آخرين نقطه كهPilt Beadنام دارد مي رويم. و سپس در يك ساحل پياده مي شويم تا او كميKite Surfingكند. او اسپاگتي درست مي كند و شام را درholiday parkمي خوريم. شب سرد و باراني را در همين چادر سپري مي كنيم حالا كه اين ها را مي نويسم كمي آب هم به درون چادر نفوذ كرده كه بايد فكري به حالش كنم. پس با اجازه …

صبح پياده روي مفصلي تاHooper Inletمي كنم. از ميان مراتع و جنگل هاي پرپشت مي گذرم و در طول اين چند ساعت پياده روي هيچ كس را نمي بينم. در راه برگشت از مغازه سر خيابان بستني، موز و كارت تلفن بين المللي مي خرم كه بسيار جالب است هر بار شارژ مي شود و با تماس با يكfree callيا 0800 شماره مقصد را مي گيرند كه ايده بسيار خوبي است وقتي بر مي گردي توماس هم آماده ي رفتن است. كارت پستالي براي يادگاري به او مي دهم و به سمت جنوب راه مي افتم.

مسير روياييCatlinبراي رانندگي خطرناك است چون مدام چشمتان به اطراف مي چرخد. يكي ازcamp siteهايOwakaمي روم كه درست چسبيده بهsurat bayاست. 11 دلار مي دهم. البته يادم رفت بگويم كه در ابتداي مسير بنزين هم مي زنم كه دو دلار گران تر ازChrist churchاست. (ليتري 76/1 دلار) آن قدر وقت نيست كه پياده روي كنم. چادر را الم مي كنم و مي خوابم. شام مثل هر شب تن و لوبياست صبح اما پياده روي و تپه نوردي خوبي دارم. ساحل آرام و خلوتsurat bayمرا چند ساعتي به خود مشغول مي كند در راه برگشت با زوج سالخورده ي انگليسي گرم صحبت مي شوم و تا محل اقامت با هم پياده روي مي كنيم در عمرم بيشترين جهانگردان را از انگليس ديده ام، استراليا، آلمان، آمريكا و هلند هم خيلي توريست دارند. براي بيشتر آن ها من اولين ايراني هستم كه در مسافرت هايشان مي بينند و بسي شرمساري! ساعت 1 به سمت جنوب دنيا راه مي افتم. منطقه يpapatowaiخيلي زيبا و چشمگير است. در راه از آبشارهايMataiوHorseshoeديدن مي كنم و عكس و فيلم مي گيرم جاده يcurio Bayرا مي گيرم.

راهي هر چند كذرا براي سرهم كردنش پيدا كنم غروب كه مي شوم دل آسمان و زمين هر دو مي مي گيرد. خداحافظي خورشيد براي من كه تنها توي چادر كوچك و سردم مي لرزم تلخ تر است. چه كنم دلخوش به طلوعم. مثل آسمان، هر دو منتظر…

بادهاي خروشان و لرزه هاي مهيبي كه به چادر مي افكند خواب را ازچشمانم مي ربايندو بارش باران كار را خراب تر مي كند همه شب مي بارد و آب از گوشه و كنار به درون رخنه مي كند تنها آرزويم اين است كه صبح شود و مي شود. ساحلCurio Boyدراز ئ براي پياده روي خوب است.

گمان كنم ساعت يك بود كه به سمتInvercargillراه مي افتم. پس از گذر از يك جاده ي 30كيلومتري خاكي به راه اصلي رسيدم و 46كيلومتر تاInvercargillرانندگي كردم جايي كه دوست داشتم به آن برسم. شهر آرام و كسالت آوري به نظر مي آيد. درست بر خلافDunedinخيابان ها بدون شيب و همه مستقيم و صاف است شهر آن قدر كوچك است كه وقتي نقشه را نگاه مي كنم فكر مي كنم مقياس 1:1 است. درBackpackerجايي پيدا مي كنم كه در واقع كلبه اي در حياط است شب را مي گذرانم و صبح زود بهQueens Parkمي روم تا ساعتي ورزش كنم. شب قبل براي پرواز بهStewart Islandجايي رزرو كرده ام.

ساعت 11 وسايلم را جمع مي كنم و با ساكنين هاستل خداحافظي مي كنم. همچنين با جري يك خانم سالخورده آمريكايي و مهربان است. شب قبل با او كلي بحث سياسي مي كنم او دوست دارد هيلاري برنده انتخابات شود و از دست جرج بوش كلي كلافه است با يك خانم آلماني كه او هم براي ساعت 1 پرواز دارد تا فرودگاه همسفر مي شوم در راه ازPark n Saveكمي خريد مي كنم كه البته با ديدن قيمت هاي بسيار مناسب در جزيره پشيمان مي شوم فرودگاه خيلي نزديك است. ماشين را جايي پارك مي كنم و به اتفاق اين خانم سوار هواپيما مي شويم.

خيلي جالب است وقتي مي خواهم بليطم راokكنم و بار را تحويل دهم يك نفر همه اين كارها را كي كند و زماني كه براي سوار شدن به هواپيما در را باز مي كنند همان يك نفر بليط ها را چك مي كند اما جالب تر از همه اين است كه آن شخص خلبان است! بله خلبان يك هواپيماي ده نفر ه دو صحنه كه بسيار نزديك به سطح زمين پرواز مي كند. با پرواز به سوي جزيره يstewartغصه ي 105 دلار بليط رفت و برگشت كم كم از ذهنم رخت بر مي بندد. جزيره كوچك . زيباست شهرobanتنها شهر اين جزيره و كلا داراي 420 نفر سكنه است. چادرم را درstewort back packerبرپا مي كنم.

يك زوج آمريكايي درست كنار من چادر زده اند خونگرم و به جوش هستند مثل خيلي از امريكايي هاي ديگري كه ديده ام. امروز مسير زيبايي را مي پيمايم اين جا براي پياده روي هاي سه روزه و 10 روزه مسيرهاي ويژه با امكانات كافي براي اقامت در طول مسير دارد اي كاش وسايل كافي وقت كافي و يك همسفر داشتم تا به اتفاق اين مسير را مي پيموديم شايد اگر بار ديگر به اينجا آمدم ده روز دور جزيره را پياده روي كنم.

اينجاstewart island، مدار 168 درجه شرقي، 47 درجه جنوبي و جنوبي ترين ؟// كره زمين است فكر نكنم ايراني ديگري اين جا آمده باشد.

مسيرهايObservation RockوAcker’s pointوHorsesshoeبراي اين كه يك روز كامل از وقت شما را بگيرد كافي است در برخي از اينtrackهيچ كس را نمي بينم و به نظر مي رسد يكي از آرام ترين جاهاي دنيا اينجاست. هوا ابري است اما نه سرد است و نه باراني. روز سومي است كه اينجا هستم و باران ساعاتي است كه شروع به باريدن كرده از شب قبل شام را به اتفاق دو دختر كه از اتريش و هلند آمده اند و مي خورم و آن ها سوالات زيادي درباره ايران دارند. پاسخ به برخي از آن ها خيلي سخت و گاهي شرم آور است جالب است كه دختر اتريسي با وجودي كه از يكي از روستاهي كشورش آمده كتاب اخير شيرين عبادي را خوانده و او را مي شناسد. هاستل خيلي خوب است. آشپزخانه و سالن تلويزيونش عالي است و مسافران آن قدر زيادند كه هميشه هم صحبتي پيدا مي شود. هلندي ها كه معمولا زبان انگليسي بهتري نسبت به بقيه جاها دارند عاشق جهانگردي هستند آلمان ها همينطور ولي معمولا با لهجه حرف مي زنند و يك علتش اين است كه در آلمان همه چيز از جمله برنامه هايTVو فيلم ها ترجمه مي شوند. روز قبل نماهاي زيبايي از جزيره يlonaو سواحلgolden bagرا مشاهده كردم و يك پياده روي تمام عيار مرا به اندازه كافي خسته كرد براي من جالب است كه در اين نقطه از كشور هم مركزي براي اطلاع رساني كامل جهانگردان وجود دارد. بي خود نيست كه جمعيت توريست از 36000 نفر در سال 1977 به دو ميليون نفر در سال 2006 رسيده . اين رشد به يمن اطلاع رساني همه جانبه، سرمايه گذاري هاي جهانگردي از جمله هتل و نيز جاذبه هاي طبيعي اين كشور است. شايد اگر كاپيتان جيمز كوك اين را مي دانست خيلي زودتر از سال 1796 اين خشكي را كشف مي كرد. البته اشاره كنم كه 127 سال پيش از كوك، دريانوردي از هلند به اسم آهل تالمان از خليجي به همين نام در شمال غرب جزيره ي جنوبي به اين منطقه نزديك شده بود و پساز جدال مختصري با مائوري ها كه 4 كشته بر جاي گذاشت به هلند برگشت و تا زمان اكتشاف كاپيتان كوك هيچ اروپايي به اينجا نيامد. نام نيوزلند ياNew seelanيادگار سفر تاسمان در 1642 ميلادي است.

ديرهنگامي بود مي خواستم به مقوله اي كه چندان به اين سفر ربط نيست بپردازم شايد اكنون كه چند ساعتي است منتظر پرواز بهInvercargillهستم زمان مناسبي باشد آنچه ذهن مرا مدت ها مشغول كرده تفاوت هاي فاحش در فرهنگ غربي و شرقي به ويژه ايران است نمي خواهم تحليل و تفسير كمك كه نه صاحبنظرم و نه مجال آن در اينجا مي بينم. آنچه مي گويم تنها بر پايه ي مشاهدات من است كه در سفرهاي گوناگون از اروپا و هند گرفته تا چين و نيوزلند يافته ام و روشن است كه مشاهده بايد آزمون شود تا به شكل يك قانون يا فرضيه در آيد. كوتاه سخن آن كه من با جهانگردان بسياري از جهان مواجهه شدم و گفتگو كرده ام. زن و مرد، پير و جوان، آنچه در زندگي و رفتارشان يافتم و در خور تامل است. من آن ها را به دو دسته عادت ها و رفتارها تقسين مي كنم. اغلب آن ها عادت دارند.

1. در مواجهه با شما به عنوان غريبه لبخند مي زنند.

2. در حفظ محيط زيست بسيار حساس و كوشا هستند.

3. لباس هاي با رنگ شاد مي پوشند.

4. اهل ورزش هستند هر نوع ورزشي حتي سالخورده ها

5. بهداشت شخصي (مثلا مسواك زدن) فراموششان نمي شود.

6. از برنامه هاي شاد و جشم ها استقبال مي كنند.

7. اهل سفر هستند. آنگونه كه قبل تر هم گفتم آلماني ها، انگليسي ها و هلندي ها و فرانسوي ها و سوييسي ها بسيار به اطراف جهان مسافرت مي كنند. بهترين زمان پس از اتمام تحصيلات دبيرستان است. مدتي كار مي كنند تا براي سفر پول جمع كنند و من 22 تا 30 سالگي تا آنجا كه بتوانند جهانگردي مي كنند. جهانگردي با زن و بچه كمي مشكل است اغلب آن ها دوباره زماني به اين عادت باز مي گردند كه در سن 50 به بالا هستند بچه هايشان بزرگ شده اند و حالا با همسر خود به دنبال آرامش و طبيعت به دور و اطراف مي روند. من زوجي انگليسي در نيوزلند ديدم كه با سن 65 سال به بالا سه ماه در سفر بودند.

براي خيلي از آْن ها ديدن از نان شب هم واجب تر است. اين تفريح نياز به پول كلان ندارد من خيلي ها را در همين ايران مي شناسم كه چند برابر اين توريست هاي اروپايي پول دارند ولي به گونه ديگر خرج مي كنند. من در سفرم هيچ جهانگردي از خاورميانه نديدم. اين به خاطر بي پولي نيست بلكه عادت سفرهاي مخاطره آميز در مردمان اين سرزمين ها وجود ندارد.

اخلاقيات و رفتارها:

1. دروغ نمي گويند (بهتر بگويم سعي مي كنند نگويند)

2. اعتماد مي كنند (شما را راستگو مي دانند).

من در خيلي از مواقع بدون آن كه از كارت دانشجويي استفاده كنم خدمات را با تخفيف مي گرفتم. هتل ها چيزي از شما وديعه نمي گيرند يا گروي. در چنين شرايطي شما هم كمتر كلك مي زنيد.

3. سعي مي كنند به شما كمك كنند. اگر درس مي پرسيد گاهي با موبايل آدرس را از دوستشان مي پرسند. شايد نيابند جلو و ابراز علاقه كنند كه به شما كمك كنند ولي اگر درخواست كنيد با روي گشاده پاسخ مي دهند.

4. كمتر چشم چراني مي كنند و نگاه هاي مزاحم خصوصا به دختران جايي ندارد.

شايد اين ها همه آن چيزي نباشد كه وجود دارد. عادت ها و اخلاق هايي هم هست كه شايد ما نمي پسنديم مثلا ايستاده ادرا كردن در توالت مردان و يا لخت شدن كامل در سونا. نمي دانم شايد براي من عادي به نظر نمي رسد. به هر حال حتي همين عادت ها باعث سلب آزادي و حق كسي نمي شود دوست دارم هر كسي اين نوشته را مي خواند همين جا درست همين جا يك دقيقه فكر كند كه چقدر از اين ها را در ايران خودمان مي بينيد به نظر شما كداميك از فرهنگ ها معقول تر و درست تر است، . چرا ما به فرهنگي كه پر از اشكال است ناآگاهانه مي باليم؟ مقايسه نمي كنم فقط فكر كنيد.

كه آيا مي شود علل عقب ماندگي خودمان و پيشرفت آن ها را در اين تفاوت ها جستجو كرد؟ سوال خوبي پرسيديد. منظور از پيشرفت چيست؟ من اصلا منظورم پيشرفت صنعتي و اقتصادي نيست مهم ترين پيشرفت در هر جامعه اي رسيدن به خودباوري اعتماد به نفس و آرامش فكري است رفاه و كيفيت زندگي تنها به پول بستگي ندارد. چند بار با آدم هايي صحبت كرديد كه وضع مالي خوبي هم دارند اما ناراضي هستند غر مي زنند فكرشان معشوش است و … ؟ همه اين ها را گفتم تا كمي خواننده را به فكر وادارم و يك نكته ديگر اين كه آنان كه مسافرت مي كنند لزوما نماينده كشورشان نيستند. كما اين كه من مدت هاست عادات و رفتارهاي بد ايراني را كنار گذاشته ام. ساعت 3 عصر روز 14 مارس سال 2008 است اميدوارم زماني كه شما اين نوشته را مي خوانيد اوضاع دست كم اندكي بهتر شده باشد.

16 مارس است. بعدازظهر كه چه عرض كنم طرف غروب است و من روي سنگي كنار درياچه ي زيبايGunnaنشسته ام تا خاطره دو روز گذشته را بنويسيم و پانزدهمين رو ماه را در شهري بسيار كوچك به نامManapouriگذراندم پس از آن كه شب سختي را درInvercargillتوي ماشين گذراندم و تا صبح چندبار از خواب پريدم راهManapouriرا در روز 15 مارس پيش گرفتم قبل از آن خريد كاملي ازpack n saveوware housesدر شهرInvercargillانجام دادم. مسير سرسبز و ديدنيManapouriدر ايالتFiordlandبا تپه هايي كه كوهستان هاي غرب جزيره جنوبي منتهي مي شوند چراگاه هاي وسيع مملو از گاو و گوسفند رانندگي را دشور مي كرد.

درياچهManapouriنخستين چيزي است كه توجهم را جلب مي كند وسعت 57 كيلومتر مربع با بيشتر عمق 7/4 متر زانوي شما را براي ادامه مسير سست مي كند. در يكBack n Packدر نزديكيFraser Beachاتاق شش تخته اي گرفتم خوشبختانه هم اتاقي ها بچه هاي باحالي بودند. فيليپ از امريكا و دو پسر و يك دختر از آلمان. بعدازظهر با عبور از رودخانه يwaiak مسير شش ساعتهcircle trackرا در دو ساعت پيمودم سراسر مسير را جنگل هاي تنك در بر گرفته بود و ابتدا و انتهاي مسير يكي بود. طبق قرار با قايق ران ساعت 30/6 مرا دوباره به آن طرف رودخانه برد يادم رفت بگويم كه قبل از شروع پياده روي با يك پيرمرد شكارچي به اسم توني كه كيوي بود اشنا شده (كيوي به مردم اهل نيوزلند با پيشينه ي اروپايي مي گويند و در مقابل مائوري است كه بوميان اين سرزمين هستند) توني اطلاعات كاملي از خاصيت گياهان و قارچ هاي آن منطقه داشت و سعي مي كرد برايم راجع به آن ها توضيح دهد او راجع به علف هايي براي درمان زخم، جايگزين آسپرين و تنباكو حرف مي زد و با توني و قايقش طول نسبتا كمي از رودخانه يwaianaرا طي كرديم. شام سوپ مفصلي خوردم و صبح كه چه عرض كنم ظهر به سمتTeanaaراه افتادم تا محلي براي شب ماندن در آنجا پيدا كنم با رسيدن بهTeanaaنظرم عوض شد و تصميم گرفتم در راهMilford sandدر يكي از كمپ هاي انتهاي مسير چادر بزنم.

الان كه اين را مي نويسم ساعاتي است كه چادر را در كمپGunna Lakeدر 40 كيلومتريMilford sandبرپا كرده ام و در حالي كه برايcruiseساعت 8:55 صبح فردا جايي رزرو كرده ام. اميدوارم فردا هوا آن قدر ياري كند تا پر بيننده ترين مكان نيوزلند يعني محل فيلم برداري فيلمlord of the ringرا تماشا كنم. تا هوا تاريك نشده بود بايد فكري براي شام كنم. خوشحالم كه سوخت الكل جامد بالاخره به يك دردي مي خورد. جاده يMilford sandپيچ در پيچ و كوهستاني است در راه چند بار مي استم و عكس مي گيرم هوا بسيار خوب است و اين خوش شانسي من است زيرا اغلب روزهاي اينجا باراني است.

Cruiseما را در يك سفر دو ساخته به حال و هواي ديگري مي برذ. گويا بهشتي است كه بي منت به بندگان پاداش داده شده توصيف اين قطعه از كره زمين را نمي توانم باز گفت كه هر كلمه از زيبايي آن مي كاهد. در راه بازگشت در راهي مي ايستم كه مسيري براي پياده روي نشان داده شده.Divideجايي است كه شما پس از 3 ساعت پياده روي رفت و برگشت به قلعه يKegمي رسيد و از آنجا منظره هاي اطراف را زيباتر مي بينيد. مسير را در يك ساعت و نيم طي مي كنيم و دوباره به جاده پر شيب و فرازTeannaبر مي گردم 120 كيلومتر رانندگي تا اولين شهر و سپس راهQueens townرا پيش مي گيريم يكي از بهترين لحظات سفرم آب تني در درياچه يQueen lakeاست كه پس از پياده روي نفس گير و پر سرعتkey summitانجام مي دهم. آب برف كريستال هايfiord landجان تازه اي به من مي بخشد و تاkingstonدر 40 كيلومتريQueens Townكه يك پارك براي چادر زدن پيدا مي كنم رانندگي مي كنم كار ساده اي نيست. از ماشين چندان اطمينان ندارم و نمي دانم اگر مشكلي پيش بيايد چه كنم. خوشبختانه ماشين به تازگي گواهي سالم بودن دريافت كرده و در اين جا اتومبيل نمي تواند بدون داشتن اين گواهي تردد كند و هر شش ماه بايد اين گواهي توسط يك مكانيك صادر شود.

پاركKing stoneمحل خوبي براي استراحت شبانه و آشنا شدن با 6 زوج آلماني و چك است كه از استراليا به اينجا آمده اند. آنقدر آلماني ديده ام كه ديگر ؟؟؟؟ از اين كشور ندارم. صبح روز نوزدهم راه رفتن شهر آرزوها ياQueens Townرا مي گيرم و پس از گشت و گذار بسيار در شهر به دنبال يك جا براي خوابDeco Back Packerرا پيدا مي كنم كه جاي بسيار خوبي است. چادرم را در حياط پشتي به راه مي كنم و منظره درياچه يWakatipuرا به خوبي مي بينم برايBunji Jumpingجا رزرو مي كنم و روز بعد در حالي كه ماشينم را درست رو به روي هاستل پارك كرده ام مشغول نوشتن اين خاطرات مي شوم. Bunji Jumpingاز ارتفاع 134 متري و تجربه سقوط آزاد به مدت 9 ثانيه از تجربه هاي استثنايي است كه در اين سفر به دست مي آورم. تجربه ي 220 دلاري كه هيچ گاه فراموشش نمي كنم.

Queens townشهري است كه بايد زودتر از آن بگريزم وگرنه جيبم خالي مي شود. پس از بازگشت ازBunji JumpingراهيWanakaاست پس از گشت و گذاري در شهر روبروي يكBack n Packerو در ماشينم شب را به صبح مي رسانم و صبح بيستم مارس جاده يwest coastيا كرانه غربي را مي گيرم. ايستگاه بعديPuzzling worldاست كه براي سرگرم كردن و در واقع گيج كردن شما براي چند ساعتي خوب است. قبل از آن مسير پياده روي خوش منظره اي را كه خارج ازWanakaاست مي پيمايم و درياچه و شهر را در نماهاي بسيار زيبايي رويت مي كنم. مسيرQueens townبهWanakaاز طريق شهرArrow Townجاده كوهستاني و بسيار پر پيچ و خمي است و نگراني من مداوم از اين است كه ماشين خراب شود.

Haastتوقفگاه بعدي من است اولين شهر يا بهتر بگويم نقطه اي كه به دریای تاسمان ياTasman seaدر كرانه غربي مي رسم.

ناهار مي خورم و عازم دره هاي يخيfoxوfrans Josefمي شوم. دره هايي كه از توده هاي عظيم يخ پوشيده شده و البته هر سال مقداري از آن آب مي شود با توجه به تعطيلات چند روزه در كشور به خاطرEaster dayجاده ها و محل هاي تفريحي شلوغ است. برنامه ريزي محال است.

هر دوGlacierرا در بعدازظهر بيست و يكم مارس مي بينم و بعد تاHokitikaرانندگي مي كنم و در يكcamp siteكنار درياچهMahinapueچادرم را برپا مي كنم خوشبختانه ناهار را قبلا در كنار درياچه خورده ام و فقط نياز به خواب طولاني دارم. جالب است كه همان زوجي را كه درking stoneديدم. در همينcamp siteمي بينم كه ميشن و لشكا (پسر آلماني و دختر چك) سرگرم بحث سياسي مي شويم و راجع به هولوكاست حرف مي زنيم. تا شب مي شود تمام شب باران مي بارد و صب وقتي بيدار مي شود گوشه و كنار چادر را آب گرفته است وسايل را جمع و جور مي كنم و راهGrey mouthرا مي گيرم بين راه توقف هاي كمي دارم. هتل ها و مسافرخانه ها همه پر است و مجبور مي شوم تاwest portرانندگي كنم جاده بسيار لغزنده است.

لنت ترمزها ساييده شده و مسير مدام پيچ مي خورد بعضي جاها سرعت مجاز 15 است و پيچ ها 180 درجه خوشبختانه درwest postجاي خوبي با 25 دلار پيدا مي كنم. برايRaftingدر روز بيست و سوم روي رودخانه يballerجا رزرو مي كنم و توي اتاق 14 در حالي كه روي تخت دراز كشيده ام اين خاطرات را بازنويسي مي كنم.

Raftingدر رودخانه يBaller110 دلار خرج دارد. شب را تا ديروقت به گپ زدن با مسافران مي گذرانم. دوچرخه سواري از اسوني كه قرار است دور دنيا را ركاب بزند و اكنون به نيوزلند رسيده مي گويد 54 هزار كيلومتر را دوچرخه سواري كرده از خرس هاي آلاسكا تا دختران كلمبيا و مردمان فقر هائي تي حرف مي زند و كلي سوال راجع به ايران دارد كه قرار است دو سال ديگر به آن جا برسد. قهرمان3 Atelonكشورش بوده و 32 سال داردو مي گويد اين روياي نوجواني اش بوده كه دور دنيا را بگردد. به او قول مي دهم كه اگر ايران آمد از او مهمان نوازي كنم. اما حالا كه يادم مي آيد غير از عكس چيزي از او ندارم و حتي نامش را هم نپرسيدم.

اميدوارم او را در ايران ببينم مرد ميانسالي از اسپانيا هم آنجا ساكن است او راهنماي كوهنوردان است و قله هاي زيادي فتح كرده. از تبت و نپال و كليمانجارو مي گويد با حرف هاي او تحريك مي شود كه مسافرتي هم به تانزانيا راه بيندازم. تا قله ي 5900 متري كليمانجارو را فتح كنم. صبح ساعت 10 جاده ي نلسون را مي گيرم تا به محلraftingبرسيم. يك قايق بادي 6 نفره و پيرمرد با مزه اي كه راهنما نيست خوش مي گذرد مخصوصا پرش سقوط آزاد از ارتفاع 9 متري به درون رودخانه يballerخيلي هيجان انگيز است بعضي ها نمي پرند و بعضي ها به زحمت يك بار. اما من پنج بار اين هيجان را تجربه مي كنم. هنوز با خاطره اش حال مي كنم. عصر ساعت 4 به پايان خط رسيديم. ناهار خورديم و عكس ها را ديديم و دوباره به محل اول برگشتيم البته با اتوبوس من هم مسيرmotuekaكه بسيار سرسبز و زيبا بودپ يش گرفتم.

شب را در يكcamp siteدر نزديكيmotuekaچادر زدم و در حالي كه آتش باحالي درست كردم توي چادر دراز كشيدم و قرض كامل ماه را تماشا كردم. خانم كيوي كه قبلا چند هيزم از من گرفته بود. به كنار آتش بازگشت و جالب اين كه وقتي فهميد ايراني هستم سر صحبت را باز كرد. معلوم شد بهايي است. ساعت 10 شام مفصلي خوردم و خوابيدم. صبح پس از ساعتي رانندگي بهmotuekaرسيدم كه شهر قشنگي است اطلاعاتي راجع به مسيرTasmanپرسيدم و حالا كه اين ها را تعريف مي كنم توي ماشينم در پاركAbel tasmanنشسته ام.

منتظرم كه صبح شود و من مسير 11 ساعتهAbel Tasman Trackرا پياده روي كنم. ساعت 7 صبح راه مي افتم و چون نگرانم كه به موقع به مقصد نرسم و 34 دلاري كه بابت بليط برگشت با قايق ساعت 30/4 عصر ازAwaroaهدر برود. با سرعت مي دوم. مسير بسيار زيباست. سمت راست درياي تاسمان است و سمت چپ پوشيده از جنگل با گذشت ازAnchorageوTorrent Bayبه سمتBark Bayپيش مي روم از برنامه خيلي جلو افتاده ام طوري كه مسير 7 ساعتهmotuekaبهBark Bayر ا در سه ساعت طي كرده ام و حالا مي فهمم كه زمان بسيار زياد تخمين زده شده و امروز كه آفتابي است زمان بسيار كمتري طول مي كشد. دو ساعت استراحت من درBark Bayبه گفتگو با دو دختر كانادايي مي گذرد كه شب قبل چادر زده بودند و امروز قرار است برگردند. راهAwaroaرا با سرعت كمتري مي پيمايم زيرا وقتت زيادي دارم و هم زانوي راستم مثل هميشه سر ناسازگاري دارد. ساعت 30/1 آب دريا بالا مي آيد و گر ارone tahuti Beachكار چندان ساده اي نيست. چاره اي نيست اگر خيس هم بشوم بايد به موقع به قايق برسم. حدود ساعت 3 به انتهاي مسيرم يعنيAwaroa مي رسم. با خلباني كه هليكوپترذش را همان جا پارك كرده گفتگو مي كنم و سپس در ساحل بسيار آرام و روياييAwaroa  كمي شنا مي كنم. شبيه اينجا را قبلا در عكس ديده بودم. آب آبي دريا و شن هاي نرم و طلايي و آفتاب درخشان خليج تاسمان براي ساعتي خستگي مرا فرو مي نشاند.Marahauبر مي گرداند ماشين را بر مي دارد و راهيNelsonمي شوم.

شب سختي است عينكم قدري شكسته و من قادر نيستم در تاريكي رانندگي كنم به زحمت در ساحل شهر جايي براي پارك پيدا مي كنم و توي ماشين مي خوابم. آن قدر خسته ام كه در هر شرايطي مي خوابم. پارك كردن در اين قسمت در طول شب ممنوع است پليس سه بار از كنار ناشين مي گذرد ولي خوشبختانه متوجه حضور من نمي شود صبح پس از صرف صبحانه راهيBlenheimمي شوم شهر شراب هاي انگوري سفيد و قرمز در بين راه يكHitch Hikerكه كيوي مقيم انگليس است را سوار مي كنم و تاHave lockمشغول صحبت مي شويم او عازمPictonاست و من راه ديگري بايد بگيرم. درBlenheimدر يكي از بدترينBack n Packهاي عمرم يك اتاق 6 تخته مي گيرم. تنها مزينArrow Back Packerداشتن اينترنت مفتي است خدمه كره اي هستند و صحبت كردن با آن ها واقعا مشكل است. جالب است كه بعضي از چيني ها و كره اي به رغم حضور چندين ساله در اين جا به زحمت انگليسي حرف مي زنند ازBlenheimتاkaikouraمسير متفاوتي ببينيم سواحل سرسبز جاي خود را به بوته زارها و مزارع سراسر زرد مي دهند اگرچه دوباره ازKaikouraتاChrist Churchمسير ساحلي زيبا و سرسبز دوباره پديدار مي شود.

براي رسيدن به پايان راهChrist Churchعجله اي ندارم در يكي ازcamp siteهايGoose Bayچادر ميزنم و اين خاطرات را كه چند روزي است روي هم تلمبار شده باز مي نويسم شايد شبي كهGoose bayبگذراندم يكي از بهترين شب هاي سفرم باشد تنها و به دور از هياهوي زندگي شهري كنار ساحل درست چند متر دورتر از موج هاي اقيانوس آرام كه به شدت به صخره هاي ساحلي برخورد مي كردند آتشي برپا كردم و در حالي كه مهتاب كاملي آلمان را روشن كرده بود چشم به انتهاي دريا دوخت. تمام شب صداي غرش موج ها و باد ملايم ساحلي لالايي خواب كدام من بود و خدا را شكر مي كنم كه سفري ديگر اين چنين و با خاطره اي خوش رو به پايان است.

صبحانه را درBelfastمي خورم. مردم مهربان نيوزلند هيچ گاه درخواست مرا براي يك ليوان آب جوش بي پاسخ نگذاشتند حدود ساعت 10 به شهر شلوعChrist Churchمي رسم و در يكBack Pakerدر نزديكي مركز شهر جايي در يك اتاق 6 تخته مي گيرم.

بايد كمي خريد كنم و ماشين را فردا تحويل دهم و سپس راهي فرودگاه شود. اميدوارم اين يك روز باقيمانده هم به خير بگذردو پس از ساعاتي گفتگو به مركز شهر مي رويم و شام را در يك رستوران مكزيكي مي خوريم آخرين شب جزيره جنوب هم به مهر خداوند به آرامي مي گذرد صبح روز بيست و نهم خريد مختصري از شهر مي كنم ماشين را مي شويم و با باك پر بر مي گردانم.

ساعت 15/2 به آوكلند مي پرم و راهي دانشگاه مي شوم احساس عجيبي است هميشه وقتي به انتهاي سفر مي رسم باز هم تنها پشيمانم را مي بينم كه در تمامي ثانيه هاي گذشته توجهش را از من سلب نكرد به مناظر تكرار نشدني جزيره جنوبي مي انديشم به مردماني كه ديدم به سواحل شرقي و غربي به شب هايي كه گاه توي ماشين گاه توي چادر و گاه توي مسافرخانه هاي بين راه به صبح رسيد. و حالا دوباره به تصميمي كه گرفتم و به جراتي كه به خرج دادم مي بالم. در حين مسافرن شهرهايي ديدم كه هنوز آرزو مي كنم.OamaruوWintonوDunedin،InvrcargillوWanaka،KingstoneوKaikouraشايد بيش از بقيه مرا وسوسه مي كند كسي چه مي داند. شايد روزي برگشت.

دلخوش به سكوت غريبانه دشتم

روياي موج در تنهايي شبانه ام بيدار مي شود دور دست ها صدايي مرا مي خواند انگار چيزي ميان بوته هاي خاطره جامانده … چيزي مثل جوانيم … فرودگاه آوكلند

29 مارس 2008 ساعت 5 عصر

Recommended Articles

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *